آنچه گذشت

هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من
  • آنچه گذشت

    هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من

مشخصات بلاگ
آنچه گذشت

تمام افرادی که به موفقیتی بزرگ دست یافته‌اند، حداقل یک بار تا یک قدمی سقوط رفته اند، و برخی از آن‌ ها حتی سقوط کرده و دوباره برخواسته‌ اند.
همه به شما می‌گویند: “روز خوبی داشته باشید”. اما حقیقت این است که هیچ‌ کس نمی‌ تواند روز خوبی داشته باشد… اما می‌ تواند آن را خلق کند!
روزهای خوب را باید ساخت… اضطراب فردا را خالی از اندوه نمی‌کند، بلکه امروز را خالی از قدرت می‌ نماید.

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۳ ب.ظ

دوست داشتن یا عشق

 

 

 

همیشه به دنبال فرقی بین دوست داشتن و عشق می گشتم تا این

 

دو را از هم تمیز دهم و ثابت کنم فرقی بین 

 

 " کسی که با آن حرارت خاص میگوید : عاشقتم !!!  

 

با کسی که با آرامش و لطافت و ملایمتی مثال زدنی می گوید :

 

دوستت دارم  " است ؟؟؟؟!

دوستت دارم  " است ؟؟؟؟!

 

خودم هیشه فکر می کنم که آتش تندی در عشق هست

 

 که بر روح آدمی زبانه می کشد و

 

 احساساتش را می سوزاند

 

 و درمدت کوتاهی نیز آن آتش شعله ور خاموش و رنگ خاکستر می گیرد

 

و خاکستر ش هم باد به نا کجا آبادی می برد

 

که خدا به داد برسد اگر این نا کجا آباد

 

 ویرانه ی نفرت باشد !!!!

 

http://uupload.ir/files/lnsm_005.jpg

 

 

مرز بین عشق و نفرت اندک فاصله ایست که طی کردنش

 

با یک اتفاق ساده میسر میشود !!!

 

و این اتفاق هر چه می تواند باشد ...

 

فقط بر خلاف میل عاشق باشد کافیست ... !

 

و زمانی که خاکستر عشق به آتش نفرت مبدل می شود

 

 که باز هم  شعله هایش وجود انسان را می سوزاند .

 

خواب را از چشمانش می گیرد .

 

بیقرارش می کند.

بیقرارش می کند

 

 خود را شکست خورده می بیند و آینده را تاریک !

 

و تنها ضماد این روح سر خورده را تنها انتقام می داند و بس !!!

 

و این است که هر روز در صفحه ی حوادث می خوانیم :

 

پسری عشقش را کشت و یا بالعکس زنی همسرش را ... !یا حتی

 

خودش را ... !

 

و زمانی که شخص عاشق پیشه عشقش

 

را از دست رفته می بیند

 

 و آتش نفرت را شعله ور دست به کارهایی

 

 غیر عقلانی و جنونی می زند که عاقبتی جز ندامت ندارد

 

 اما هر چه با خود حساب می کند مر همی بهتر

 

از آن پیدا نمی کند

 

مر همی بهتر  از آن پیدا نمی کند

 

و این می شود که به خاطر یک  احساس

 

 از پای بست ویران خون انسانی

 

 به زمین ریخته می شود !!!!!!!!!

 

 

اما دوست داشتن درست خلاف آن رفتار می کند !

 

دوست داشتن بسیار زیباست و به آدمی آرامش می بخشد !

 

لطیف است و ملایم ! مثل شمعی که کور سوی

 

 

روشنایی اش همیشگی ست و آزار نمی دهد !

 

دوست داشتن زندگی می بخشد .

 

امیدوار می کند . آینده می دهد !

دوست داشتن زندگی می بخشد .  امیدوار می کند . آینده می دهد !

 

 به ثانیه های  در گذر زندگی ات معنا می بخشد !

 

کسی که دوست دارد تنها هدف برایش خوشبختی و آرامش

 

محبوبش است و بس !

 

حالا فرقی نمی کند با او باشد یا نه !

 

احساس اینکه دیگری با محبوبش است

 

و با هم خوشبخت اند نفرت ایجاد نمی کند

 

 و حسادت بر نمی انگیزد

 

 زیرا که هدفش والا تر و احساسش غنی تر از

 

 آن است که بر محبوب مالک باشد

احساسش غنی تر از  آن است که بر محبوب مالک باشد

 

و او را تنها و تنها برای خودش بخواهد.

 

 در حالیکه بداند محبوب با او احساس آرامش ندارد و بی قراری می کند !

 

اما چه چیز باعث می شود دوست داشتن اینگونه

 

ایثار را در وجود انسان دست به کار کند !

 

به نظر تنها به خاطر آسمانی بودن این احساس است !!!!

 

اما چرا می گویم احساس ؟؟؟!نمی گویم حس !!!

 

زیرا که دوست داشتن تنها نیست که روح آدمی را

 

 صیغل می دهد .

 

بلکه توامان با حس های دیگری ست !

بلکه توامان با حس های دیگری ست !

 

دوست داشتن وقتی در قلب و روح مسکن می گزیند

 

اسباب و اثاثیه ای هم برای زندگی با خود می آورد !

 

مهر . محبت . صداقت . گذشت . صبر . صبر . صبر و آخر

 

 همه ی اینها عزت ... !

 

دوست داشتن بر خلاف دیگر احساسات حاکم بر انسان

 

ذلت نمی آورد بلکه خود غرور است !

ذلت نمی آورد بلکه خود غرور است ! اما چه غروری ؟؟!

 

اما چه غروری ؟؟!

 

غرور اینکه کسی را دوست داری 

 

 و در قبال این دوست داشتن چیزی طلب نمی کنی

 

 و برای خودت دوست داری !

 

دوست داری چون نیاز داری . چون باید دوست بداری !!!!!

 

غرور اینکه آینده را برای محبوبت پر از شادی و آرامش می خواهی !

 

غرور اینکه پا پس می کشی اما منت نمی گذاری

 

 که : آآآآآآی مردم من بودم ها !

 

 من کنار آمدم تا او خوشبخت شود

 من کنار آمدم تا او خوشبخت شود

 

و اما نمی دانی که اگر به واقع دوست بداری خوشبختی او

 

 خوشبختی توست ...

 

مگر می شود کسی را دوست بداری

 

و تو خوشبخت و راحت زندگی کنی

 

و غم او را به تماشا بنشینی ؟؟؟!!!!

 

این همان است که من فکر می کنم دوست دارم

 

اما فقط فکر می کنم و دوست داشتنی در کار نیست !!!!

 

نمی دانم دوست داشتن لیاقت می خواهد !!!

 

لیاقت اینکه دوست داشته باشی اما چیزی نخواهی جز جز جز

 

 آرامش مجبوب ... !

 

لیافت اینکه بتوانی گذشت را در خودت پرورش دهی ... !

 

بتوانی صبر کنی !

 

و نگاه  کنی به خوشبختی محبوبت !!!

 

به لبخند روی لبانش و به امید

 

 و آرامشی که در وجودش روشن است و آینده را زیبا می بیند با

 

کسی که همراهش است !

 

اینکه بتوانی برای هردو آنها 

و آینده را زیبا می بیند با  کسی که همراهش است !

 

 " محبوبت و همسفر زندگی اش "  آرزوی خوشبختی کنی !!!!

 

و این گونه است که بالا خره سیم وصل می شود

 

 و تو فقط و فقط خداوند را مجبوب خود می بینی و بس !

 

او را یار و یاور و همراه می بینی !

 

زیرا که او از همان ابتدا تو را  مجبوب خود می دانست و برایت

 

بهترین ها را می خواست !

 

او صبر کرد و نگاه ... !

 

به تو . به من و به همه ی ما ... !

 

صبر کرد تا شاید عاقبت بازگردیم به سویش

 

 نه اینکه باز گردانندمان به سویش !!!

 

و لی برای  وصل شدن سیممان

 

باید باید باید مراحلی را بگذرانیم تا ظرفیت

 

و لیاقت دوستی با خدا را پیدا کنیم !

 

تا سر سر ی رد نشویم از خدا و از خود مان .... !

 

تا وقتی رسیدیم پا پس نکشیم !

 

 بمانیم و رفیق نیمه راه نشویم !

 

بمانیم برای خدا برای خود .... !

 

 بمانیم و عروج کنیم تا بی نهایت ... !

 

بمانیم و دوست بداریم محبوبی را که از عزل

 

 تا ابد دوستمان داشته است ... !

و این است احساس زیبای دوست داشتن

 

!!! " و این است احساس زیبای دوست داشتن " !!!

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۰۱
barsam mohamadee

نظرات  (۱)

اخی چ نازن
دنبال شدید:)

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.