یک خدا حافظی ساده
نمی دانم از چه بگویم و از کجا ؟
از تو نوشتن و برای تو نوشتن سخت است .
بگذار مثل خودت حرف بزنم ، از زبان تو ...
خودت گفتی همه چیز به انار و دانه هایش مربوط میشود ؛
انار خشکید ، ترک خورد ، نیست شد ؛
ولی ما همچنان به دو خط موازی می مانیم که
هیچگاه به هم نمی رسند ...
ساعت دیوار خسته شد از بس ثانیه ها را شمرد :
یک ، نبودی
دو ، نیستی
سه ، نخواهی بود ...
من کنار کشیده ام ...
تو باش و زندگی ات ، من هستم و تنهاییم ....
همیشه از خدا سلامتی تو را خواسته ام ،
واینبار اما خوشبختی ات راهم خواستارم !...
فکر میکردم تو مخاطب خاص تمام دوستی هایم هستی
اما انگار اشتباه بود ....
" گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست..."
پی نوشت:
می خواهی قضاوتم کنی !؟
کفش هایم را بپوش.!
راهم را قدم بزن .!
دردهایم را بکش .!
سالهایم را بگذران.!
بعد قضاوت کن .!
کلمات و جملاتم توانایی توصیف دوست داشتن را ندارند :
دوست داشتن نور است که هیچگاه خاموش نی شود ،
خورشید است که توانایی جوشش دارد ،
باران است که احساس زیبایی می آفریند ،
در زندگی نه "گل" باش که اسیر خاک شوی ....
و نه "باران" باش که به خاک افتی ...
"خاک" باش ...
که گل از تو بروید و باران به خاطر تو ببارد .
می گویند رسم زندگی چنین است
می آیند....
می مانند.....
عادت می دهند.....
و می روند....
و تو خود می مانی ....
و تنهاییت .....
رسم ما نیز چنین شد ...
آمدیم...
ماندیم ....
عادت کردیم
و حال که وقت رفتن است.....
می فهمیم که چه تنهاییم....
و رفتنی شدیم...
برگشته ایم تا چند سطر ترانه ی دلتنگی سر دهیم...
سفارش نامه
گاهی گردش پرگار تقدیر در دست تو نیست باید بنیشینی و نظاره کنی
اما "مرکــــــــــــــــز" را که درست انتخاب کرده باشی "دلت قرص باشد"
دیگر هر چه می خواهد بچرخد!!!
نطق اطاعت دستور
چشم...........
میروم تا هیچ آدمکی بهر شکلی
نباشد
موفق باشی ومواظب خودت باش
21:22:46
2017-05-29
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.