آنچه گذشت

هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من
  • آنچه گذشت

    هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من

مشخصات بلاگ
آنچه گذشت

تمام افرادی که به موفقیتی بزرگ دست یافته‌اند، حداقل یک بار تا یک قدمی سقوط رفته اند، و برخی از آن‌ ها حتی سقوط کرده و دوباره برخواسته‌ اند.
همه به شما می‌گویند: “روز خوبی داشته باشید”. اما حقیقت این است که هیچ‌ کس نمی‌ تواند روز خوبی داشته باشد… اما می‌ تواند آن را خلق کند!
روزهای خوب را باید ساخت… اضطراب فردا را خالی از اندوه نمی‌کند، بلکه امروز را خالی از قدرت می‌ نماید.

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پائیز» ثبت شده است

دوشنبه, ۱ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۹ ق.ظ

آذر..... ماه من

آدم باید گاهی خودش را بـه فراموشی بزند!
دست خودش را بگیرد و
ببرد بـه جایی غیر از هیاهوی دنیا..
جایی غیر از غم،غصه..
باورکنید پاییز بهانه ما آدم هاست
برای نشان دادن ناراحتی خودمان!
پاییز را باید حس کرد..
باید فهمید..
پاییز را باید سفر کرد..
خودتان را پرت کنید در پاییز!
جاییکه دور اسـت از غم و غصه..
مثل برگی که میوفتد و خودش را از اسارت درخت می رهاند
خودش را بـه دست باد میسپارد و پاییزی می شود..
مهر را عاشقی کنید
آبان را ببارید و
آذر را قدم بزنید..

اگر مرا میخواهی باید با غرورم  بخواهی

اگر مرا میخواهی باید با پیچیدگی ام بخواهی

اگر مرا میخواهی باید با صراحتم بخواهی

مـن با بقیه متفاوتم

اگر میخواهی مثل سایرین باشم

برو دنبال همان بقیه

آنکه درون مـن خفته اسـت دوست داشتن  اسـت

دوست داشتنی  کـه منتظرست دست از پا خطا کنی

تا تلخ ترین تلخ ها رابه تـو بچشاند

پس اگر نمیتوانی خاص بودنم را تحمل کنی

بـه مـن نزدیک نشو کـه دورت میکنم وبرو

و بـه همـه بگو مـن یک آذر ماهی هستم

برای معرفی همین کافیست


2021-11-22

03:18:00

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۰ ، ۰۳:۰۹
barsam mohamadee
چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۱۵ ق.ظ

خزان

خزان

خزان هوایی‌ست که حوصله‌ی حرف زدن و خندیدن را ندارد.

یک‌بند می‌نشیند یک گوشه و به هیچ جایی نمی‌وزد.

خزان می‌تواند روی هر فصلی بریزد. فقط مربوط به پاییز نیست.

خزان یک اتفاق است،

اتفاقی سنگین و شکننده و دلگیر.

اردیبهشت و تیر و شهریور و بهمن هم مثل آبان خزان دارند.

خانه‌ی بی‌یار خزان است.

روزِ بی‌رفیق خزان است.

سفرِ بی‌همسفر خزان است.

سازِ بی نوازنده خزان است،

جوانیِ بی جوانی خزان است،

خاطره‌ی درد‌آور خزان است.
برای همین هم هست که «شد خزانِ»

بدیع‌زاده زمان نمی‌شناسد. هر وقت که آتش به جانِ وصال بیفتد این صفحه در

گرامافون گلوی عاشق می‌چرخد و می‌چرخد می‌چرخد

تا بالاخره به جایی برسد که سینه‌ی سوخته‌ی عاشق صاف شود

و برکه‌ی اشکش تمام.

پیش از آنکه


نگاهمان به هم گره بخورد


بغض‌هایمان به هم پیچید.


من از تویی که باید... نیست


تو از منی که دیگر هیچ...

و چه تنهایی عمیقی‌ست


دوست داشتن کسی


که هرگز نیست.

پویا جمشیدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۱ آبان ۹۹ ، ۰۲:۱۵
barsam mohamadee
دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۴۵ ب.ظ

پائیز زیبا

بیچاره پاییز دستش نمک ندارد...


این همه باران به آدم ها میبخشد


اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند


.خودمانیم ...


تقصیر خودش است ....


بلد نیست مثل بهار خودگیر باشد ...


تا شب عیدی زیرلفظی بگیردو با هزار ناز و کرشمه

سال تحویلی را هدیه دهد ...


سیاست تابستان را هم ندارد


که در ظاهر با آدمها گرم و صمیمی باشد


ولی از پشت خنجری سوزناک بزند.


بیچاره .....


بخت و اقبال زمستان هم نصیبش نشده که با تمام سردی

و بی تفاوتیش این همه خواهان داشته باشد .


او پاییز است روراست و بخشنده...


ساده دل فکر میکنداگر تمام داشته هایش را زیر پای آدمها بریزد ...


روزی... جایی...


لحظه ای از خوبیهایش یاد میکنند.


خبر ندارد آدم ها رو راست بودن و بخشنده بودنش را به پای

محبتش نمیگذارند..


عادت ادمها همین است ..


یکی به این پاییز بگوید ...


آدمها یادشان میرود که تو رسم عاشقی را یادشان داده ای ...


دست در دست معشوقه ای دیگر پا بر روی برگهایت

میگذارند و میگذرند


تنها یادگاری که برایت میماند..


صدای خش خش برگهای توبعد از رفتن آنهاست


تو میمانی با تنی عریان


تنها به رفتنشان نگاه میکنی..


خستگی عاشقی در تنت میماند.........

پی نوشت در ادامه مطلب



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۶ ، ۱۳:۴۵
barsam mohamadee