روز عشق
روز عشق
با توجه به
امروز روز
3.Advent است
شمع سوم ..... شمع عشق
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.
قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد
همان که گاهی می شکند
گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه
و گاهی هم از دست می رود...
با این دل است که عاشق می شویم
با این دل است که دعا می کنیم
با همین دل است که نفرین می کنیم
و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...
اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود
و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد
این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شود
از دست هم نمی رود
زلال است و جاری
مثل رود و نسیم
و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند
بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد
این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند
وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد
وقتی تو می رنجی او می بخشد...
این قلب کار خودش را می کند...
نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت
نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی
و آدمها به خاطر همین دوست داشتنی اند
به خاطر قلب دیگرشان
به خاطر قلبی که از بودنش بی خبرند .
(هیچکس مثل تو نیست... )
اینبار هم حرفهایم از جنس همیشه است
از جنس آب و آینه و مهر
حرفی شبیه خود دوست داشتن
که .. مفهومش را ..........
نمی گویم دلتنگ توام...تو با منی هر نفس ... تا همیشه
نمی گویم بمان ... تو ماندنی ترین حضوری برایم
تو تمامی بهانه ام برای یک دوست داشتن عمیق
و باز این را ........
و احساس تکرار مکررات کردی
و این درست نیست
همان دوست داشتن اولیه است
با ابعادی جدید
ابعادی که باز هم گستردگی آنرا............