يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۶ ب.ظ
با من از باران بگو
بامن ازروئیدن فانوس سبز
درشبستان های متروک امید
با من ازتمدید فرصتهای شیرین تربگو
هیبتم را راحت ساحل شکست
بامن ازآبی ترین شب های قایقران بگو
تاسحربرشانه های بی کسی
قصه تنهائی قو رابگو
می تراودسبزخندکوزه ات
بامن ازباران بگو
اشتباه میکنند بعضی ها
که اشتباه نمیکنند!باید راه افتاد
مثل رودها
که بعضی به دریا میرسند
بعضی هم به دریا نمیرسند.
رفتن
هیچ ربطی به رسیدن ندارد.
ما را میگردند
میگویند همراه خود چه دارید؟ما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم.
پنهان نمیکنیم
چمدانهای ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آوردهایم
از ریگهای ته جویبار شنیدهام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشتهاند .
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد ...
حالا آرام باش
سید علی صالحی
22:10:19
2016-12-18
2016-12-18
۹۵/۰۹/۲۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.