سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ب.ظ
بوسه های باران
ای مهربان تر از برگ ، در بوسه های باران !
بیداری ستاره در چشم جویباران
آئینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت ، صبحِ ستاره باران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها بر انگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز!
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی : " به روزگاری مهری نشسته " گفتم :
بیرون نمی توان کرد " حتّی " به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ، ای آشنا مپرهیز !
زین عاشق پشیمان ، سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت ، بعد از من و تو مانَد
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران ..
" محمد رضا شفیعی کدکنی"
۹۵/۰۹/۲۳
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.