آنچه گذشت

هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من
  • آنچه گذشت

    هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من

مشخصات بلاگ
آنچه گذشت

تمام افرادی که به موفقیتی بزرگ دست یافته‌اند، حداقل یک بار تا یک قدمی سقوط رفته اند، و برخی از آن‌ ها حتی سقوط کرده و دوباره برخواسته‌ اند.
همه به شما می‌گویند: “روز خوبی داشته باشید”. اما حقیقت این است که هیچ‌ کس نمی‌ تواند روز خوبی داشته باشد… اما می‌ تواند آن را خلق کند!
روزهای خوب را باید ساخت… اضطراب فردا را خالی از اندوه نمی‌کند، بلکه امروز را خالی از قدرت می‌ نماید.

محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «❤️» ثبت شده است

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ق.ظ

روز دوست داشتن ودوست داشته شدن

 

 

Open this

 

https://wish-card.in/vt/?n=Barsam&t=w

آتشی که عشق روشن می کند بسیار بیشتر از سردی و خاموشی ای است که تنفر به بار می آورد.

امشب شب عشق است و هر کس دست یار خویش می بوسد،


امروز روز سپاس گذاری از خداوند است


زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن


تا با تمام وجود به او بگویید


عشق من روزت مبارک

 

ای عاشقان روزتان مبارک

 

 

آخر نوشت

 

حالا که خوب نگاه می‌کنم می‌بینم من آدم خوشبختی بوده‌ام،

بسیار خوشبخت.


من بدون در نظر گرفتن نظرات آدم‌‌های دیگر،

 

کارهایی که دوست داشته‌ام را کرده‌ام و مسیرهایی که می‌خواسته‌ام را رفته‌ام.

 

من جوری زیسته‌ام که خودم دوست داشته‌ام و بیرون زده‌ام از تمام قاب‌ها...


من از روزی که یادم هست به تمام اجبارها پشت کرده‌ام

 

و خط باطل کشیده‌ام روی تمام حصارها.


من از روزی که یادم هست، سرکش و گستاخ بوده‌ام

 

در مقابل کسانی که می‌خواسته‌اند طرز فکر و نقطه‌ی امن خودشان را به من تحمیل کنند.


من از روزی که یادم هست، در حال عبور بوده‌ام،

 

از مکان‌ها، محدودیت‌ها، آدم‌ها...


از روزی که یادم هست تلاش کرده‌ام؛

 

برای بهتر زیستن، بهتر بودن، بهتر شدن...

 

من همیشه در تکاپو بوده‌ام برای رسیدن به آرزوهایی که محال می‌پنداشته‌ام،

 

و در حال گریز بوده‌ام از کسانی که دغدغه‌شان چیدن بال‌های خیالی پرواز من بوده.


من آدم‌های خوب زیادی را شناخته‌ام و آدم‌های خوب زیادی را دوست داشته‌ام.


من از آجر رنج‌هایم پله ساخته‌ام،

 

و با ساده‌ترین اتفاقات و جزئیات،

 

دلخوشی‌های کوچک و امنی پس‌انداز کرده‌ام برای خودم.


من تلاش کرده‌ام کسی باشم که بعد از من بگویند؛

 

هیچ چیز حریفِ این آدم نشد،


که شکست‌ناپذیرترین بود و خوشبخت‌ترین!

 


من از روزی که یادم هست؛ یادم هست خوشبختم...

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۶ بهمن ۹۹ ، ۰۲:۱۴
barsam mohamadee
شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۱۴ ق.ظ

ادعای شعور

بانمک بودن با بی‌شعور بودن فرق داره ...


رُک بودن با بی‌ادبی فرق داره ،


اجتماعی بودن با


پررویی فرق داره،


زرنگ بودن با


"سر دیگران کلاه گذاشتن" فرق داره ....


و مشکلات ما دقیقا از آنجایی شروع شد که


این تفاوت‌ها را درک نکردیم.

یکی از خصلت‌های  بیشعورها

این است که خود را

سرشار از علم میدانند

 

اگر انسانها را وزن میکنی 


‏تنها بر اساس مدرکشان وزن نکنی


‏بعضیها با مدرک، خالی از درکند


‏وبرخی بی مدرک،


‏سرشارند از درک و شعور…

آدم بیشعور دکترا هم داشته باشه باز همون بیشعوره و ارزشی نداره

02:24:47

2021-01-16

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۷ دی ۹۹ ، ۰۲:۱۴
barsam mohamadee
شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۵ ق.ظ

اگر روزی از تو پرسیدند

اگر روزی از تو پرسیدند ....... که بود؟

 

و خواستی از من چیزی بگویی،

 

بگو نمیدانم

 

اما مردانه پای دوست داشتن  من ماند...

 

بگو نمیدانم اهل کجا بود

 

نام شهرش معلوم بود اما...............

 

دلش چون آواره ها دنبال من میگشت...

 

بگو نمیدانم شاد بود یا غمگین

 

همیشه از غم مینوشت اما...

 

تا من لبخند میزدم ،

 

مثل دیوانه ها قهقهه اش به آسمان میرفت

 

بگو من از برسام چیزی نمیدانم جز اینکه

 

قلبش به اندازه ی یک شیشه ی شکسته ارزش نداشت

 

 

بارها شکست و شکست و شکست

 

 

 

 

 

 
 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ دی ۹۹ ، ۰۲:۰۵
barsam mohamadee
جمعه, ۱۲ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۶ ق.ظ

خوشبختی تو بساز

هرچی داری به پایِ زندگی بریز


زندگی الانه همین الان


دلخوشی‌های ساده ی زندگی رو که رو هم جمع کنی ،

میشه خوشبختی


از کارای ساده شروع کن


دلخوشی به یه موزیک ناب


کتاب دلچسب


قهوه ی خوش عطر


نفس عمیق تو هوای باروونی


خسته نباشین به رفتگر محله


دونه ریختن برای گنجشکا و کبوترای باغی


آب دادن باغچه و گلدونای پشت پنجره


خوندن درس مورد علاقت


انجام دادن کاری که عاشقشی


همشون باهم میشن خوشبختی


منتظر معجزه نباش


معجزه همین ثانیه هایی ان که نشستی دست رو دست گذاشتی

و به خوشبختی فکر میکنی.


خوشبختی تو بساز...


                   این اهنگ و یادت میاد ؟

B30D

Seaside


هر روز از هر خیابانی که می گذرم هستی

کنار دکه ی روزنامه فروشی

پشت فرمان ماشین ها

توی عابرپیاده

پشت پیشخوان مغازه ها

جای همه ی آدمهای دنیا تو را می بینم ..

چه درد ایست دوست داشتن

(نه عاشقی)

هر چه بیشتر زور میزنم فراموشت کنم ..

بیشتر تکثیر می شوی

این اهنگ هم از هلن فیشر

برای زبان آلمانیت

با توجه به متن اهنگ

(با هوشی که داری متوجه میشوی)


 Doch Ich Bereu' Dich Nicht

02:07:03

2021-01-01

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۲ دی ۹۹ ، ۰۲:۰۶
barsam mohamadee
يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۵ ب.ظ

یلدا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ آذر ۹۹ ، ۲۱:۰۵
barsam mohamadee
پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ

تولد

۳۶۵ روز از من باز هم گذشت.

روزهایی که قهقهه زدم از ته دل و لبخند زدم،

و شب هایی که اشک ریختم و دلم شکست و فریاد زدم..

روز هایی که دلی بدست اوردم و روزهایی که دلی شکستم و …

روزهایی که دویدم تا برسم ،

و شب هایی که خوابیدم و بیخیال شدم از رسیدن..

روزهایی که فکر کردم دنیا منم و من؛

نیاز به هیچ دست و دامنی نیست و بعد دنیا چرخید؛ گیر چرخ گردون افتادم؛

فهمیدم دنیا گرداننده دارد و دست به دامنش شدم..

روزهایی که دوست داشتن را برای شریک رویاهام زمزمه کردم

و دوست داشتن  و دوست داشته شدن را  فریاد زدم

ولی صدایم نرسید.

و روزهایی که پشت چشم نازک کردم و نفرت بالا اوردم!!

امروز 20 آذر ماه آخرین ماه پاِییز دوست داشتنی



در این سایت 4 ساله شدم

تولدم..........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ آذر ۹۹ ، ۲۰:۱۵
barsam mohamadee
يكشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۳ ق.ظ

فقط برای تو

ف- ق - ط - - ب - ر - ا - ی - - ت - و


از جاده ها که باید گذشت..


از رویا هم باید رد شد.


سایه ی آدم ها نیز میگذرد بر دیوارهای خَسته ی این شهر...


اما


اما..


تـو بمان


بدون تـو،هیچ یک از شعرهای من،


زیبا نخواهد بود..!|

 

روزی به تلافیِ تمامِ قوی بودن ها جایی میانه ی مسیر ،

خواهم ایستاد و به همه ی آن چیزی که هست ،

اکتفا خواهم کرد .


روزی خودم را به یاد خواهم آورد و به حرمت هیچ قوی بودنی ؛

خستگی ام را کتمان نخواهم کرد ،

اشتیاقم را نخواهم بلعید ،

بیش از توانم نخواهم جنگید و خودم را برای تمام تلاش هایی که کرده ام ،

در آغوش خواهم کشید .


روزی اعتراف خواهم کرد خسته ام ،

دیگر به خودم سخت نخواهم گرفت ،

به دیواری تکیه خواهم زد ،

نفس راحتی خواهم کشید و نگرانِ چیز دیگری ، نخواهم بود ...(((((



02:13:11

2020-11-29


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۹ آذر ۹۹ ، ۰۲:۰۳
barsam mohamadee
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۲۵ ق.ظ

عاشق شو ...ولی عاشق

وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستن


تو هم یه جوری باش


که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون


نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون


یه جوری باش، اونجوری که دلت می خواد


عاشق شو


اما عاشق چیزای قشنگ


دلتو یه جا اسیر نکن


عشق، که فقط عشق زن و مرد نیست


دور و برتو خوب نگاه کنی


می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن


فقط یادت باشه


همیشه مغزتو با دلت تنظیم کن


خودتو با خودت نه با هیچ کس


که اگه غیر از این باشه بازم یه جای کار می لنگه

خوشبختیو هیچ کس به هیچ کس نمی ده جز خودت


اگه حواست به خودت باشه


قدر خودتو بدونی


همیشه خوشحالی و خوشبخت...


آ - ب

همیشه به از دست دادن فکر می‌کردم،

به این‌که چه بلایی ممکنه سر آدم بیاره.

به این‌که هرچقدر هم سخت اما آدم باید بازم زندگی کنه.

اما وقتی ترک‌ شدم تازه فهمیدم از دست دادن مثل فروپاشی می‌مونه.

مثل یه زلزله که تمام گذشته‌ات رو دفن می‌کنه.

که وقتی گرد و خاکش فرو می‌شینه

تازه می‌فهمی برای ادامه دادن به یه نفر احتیاج داری.


02:31:31

2020-11-22

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۲ آذر ۹۹ ، ۰۲:۲۵
barsam mohamadee
سه شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۹:۰۷ ب.ظ

کوه نوردان روزتان مبارک

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ مهر ۹۹ ، ۲۱:۰۷
barsam mohamadee
پنجشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۲۰ ب.ظ

بزرگ بودو از اهالی امروز بودو با تمام افق های باز

بزرگ بود


و از اهالی امروز بود


و با تمام افق های باز نسبت داشت


و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش


به شکل حزن پریشان واقعیت بود


و پلک هاش


مسیر نبض عناصر را


به ما نشان داد


و دست هاش


هوای صاف سخاوت را ورق زد


و مهربانی را


به سمت ما کوچاند داد

به شکل خلوت خودبود


و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را


برای آینه تفسیر کرد


و او بشیوه ی باران پر از طراوت تکرار بود

و او به سبک درخت


میان عافیت نور منتشر شد


همیشه کودکی باد را صدا می کرد


همیشه رشته ی صحبت را


به چفت آب گره می زد


برای ما ، یک شب

 

 

سجود سبز محبت را


چنان صریح ادا کرد


که ما به عاطفه ی سطح خاک دست کشیدیم


و مثل لهجه ی یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم


که با چقدر سبد


برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت

ولی نشد


که روبروی وضوح کبوتران بنشیند


و رفت تا لب هیچ


و پشت حوصله ی نورها دراز کشید


و هیچ فکر نکرد


که ما میان پریشانی تلفظ درها


برای خوردن یک سیب

 

چقدر تنها ماندینم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۲۰
barsam mohamadee